- پنجشنبه ۲۲ اسفند ۹۸
- ۱۸:۰۰
گر بند لسانی گسلد از بندش
در خاک شود وجود حاجتمندش
باﷲ که ز مشرق دلش سر نزند:
«جز مهرِ علی وُ یازده فرزندش»
لسانی شیرازی
گر بند لسانی گسلد از بندش
در خاک شود وجود حاجتمندش
باﷲ که ز مشرق دلش سر نزند:
«جز مهرِ علی وُ یازده فرزندش»
لسانی شیرازی
شاد، دائم شاد و غمگین، متصل غمناک نیست
صاحب هر حال را تغییر حالی در پی است
طالب آملی
مدام او وصله میزد، وصلهی دیگر بر آن چادر
که جبرائیل میبندد دخیلِ پَر بر آن چادر
ستون آسمانها میگذارد سر بر آن چادر
تیمم میکند هر روز پیغمبر بر آن چادر
همان چادر که مأوای علی در کوچهها بوده است
کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بوده است...
سید حمیدرضا برقعی
شهادت أم أبیها، حضرت فاطمهی زهرا (سلاماللهعلیها) بر تمامی مسلمانان تسلیت و تعزیت باد.
گرچه از عشق فقط لطمه زدن را بلدیم
گرچه چندی است که بیروحتر از هر جسدیم
گرچه در خوبترین حالتمان نیز بدیم
جز درِ خانهی ارباب دری را نزدیم
روزگاری است که ما رعیت این خانه شدیم
سجدهی شکر برآریم که دیوانه شدیم
از همان روز که حُسنش به تجلی دم زد
از همان دم که دمش طعنه به جام جم زد
از همان لحظه که مهرش به دلم پرچم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
بندهی عشقم مجنون حسین بن علی
در رگم نیست به جز خون حسین بن علی
آسمان با تپش ماه تماشا دارد
قطره دریا که شود جلوهی زیبا دارد
روح در جسم که باشد همهجا جا دارد
عشق با نام حسین است که معنا دارد
تا خدا هست و جهان هست و زمان هست و زمین
شب میلاد حسین است شب عشق همین
او رسیده که به داد دل غافل برسد
کشتی گمشدهی عشق به ساحل برسد
کاروانی که به ره مانده به منزل برسد
نمک سفرهی ما نُقل محافل برسد
به همان کس که به میزان خدا هست محک
هر کجا سفرهی عشق است حسین است نمک
شب شور است که شیرین و غزل خوان شدهام
خیس از بارش احساس فراوان شدهام
جان رها کرده و دلبستهی جانان شدهام
مست جام رجب و تشنهی شعبان شدهام
که شب سوم این ماه حبیب آمده است
باز از باغ خدا تحفهی سیب آمده است
او همان است که احسان قدیمش خوانند
در مدینه همه آقای کریمش خوانند
صاحب جام عظیمش خوانند
پنجمین دشمن شیطان رجیمش خوانند
غم عشق است که آتشزده بر بنیادم
تا که بر راه محبت بدهد بر بادم
من ملک بودم و فردوس نه آمد یادم
که من از روز ازل اهل حسین آبادم
منم آن رود که جز جانب دریا نروم
بر دری غیر در خانهی مولا نروم
ما که بر صاحب این عشق ارادت داریم
ما که انگیزهی برگشت به فطرت داریم
یک نفس تا به خدا بُعد مسافت داریم
بازهم در سرمان شور زیارت داریم
هر که دارد سر همراهی ما بسم الله
هر که دارد هوس کربوبلا بسم الله
سید حمیدرضا برقعی
نارس بودی، حیا شکوفایت کرد
ایمان تو نامدار دنیایت کرد
یک سکهی بیرواج بودی ای ماه
این چادرِ شب بود که زیبایت کرد
میلاد عرفانپور
همه رفتند، دلی بهر گدا هست هنوز
کنج این کشور ما کربُ بلا هست هنوز
آنکه جا مانده بگویید به مشهد برود
کربلا گرچه نشد کوی رضا هست هنوز
علیرضا کبیری
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
شب ز نور ماه روی خویش را بیند سپید
من شبم، تو ماه من، بر آسمان بیمن مرو...
مولوی
بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ
گر کافر و گَبر و بتپرستی بازآ
این درگهِ ما درگهِ نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی بازآ...
ابوسعید ابوالخیر
هرچه اندوه درون شما را بیشتر بکاود، جای شادی در وجود شما بیشتر میشود...
جبران خلیل جبران – از کتاب "پیامبر و دیوانه"