- شنبه ۲۷ ارديبهشت ۹۹
- ۱۹:۲۰
خودم کردم بغل خود را
چه بیرنگ است بیتابی
چه بیذوق است گریه بر سر یک مشت تنهایی...
عذابم میدهی جانا؟
چرا نزدم نمیآیی؟
چرا تسکین این قلب مریض من نمیگردی؟
دلم تنگ است
هم سرد است و هم تاریک
هوایی را نمیخواهم به جز حال و هوای تو
جهان من شود کوچک کنار دستهای تو
من از دنیا فقط
آغوش آرام تو را جویم
چرا نزدم نمیآیی؟
چرا تسکین این قلب مریض من نمیگردی؟
دلم تنگ است
به جان جفت چشمانت
دگر طاقت ندارم من
بیا و نیمجان خستهام را باز پس گیر از ملالتها
و در آغوش آرامت مرا
غرق وجودت کن!
محمدامین نجفی
+ سلااااام به همگی، شرمنده یه چند وقتی نبودم،
دلم خیلی براتون تنگ شده بود، به امید خدا قویتر ادامه میدیم،
راستی!
امشب آخرین شب قدر امساله، یادتون نره منو دعا کنید :)